ساده باید گفت
قصه احساس را
بی کنایه ,
بی نیاز از واژه ها
بی قافیه
ای خیال نازنین
دوستت دارم فقط همین! ...
شیشه ی پنجره را باران شست
اما چه کسی از ذهن من نقش تو را
خواهد شست.. .
زندگی جاده ی بی پایان است که به هرنحو پیموده میشود ،
مهم ردپایی است
که ازرهرو برجامی ماند.. . . .
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر آنند که این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد ? آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آ نجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا بر آمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش وا کن
که می خواهد این قوی زیبا بمیرد
عشقِ,تجلی راه زندگی است.
«حسین – بهزاد »
اگر انسانها , باید در عشق رشد کنند .
«جان – گری »
کسانی که به انان
من قرعه به نامم از ازل افتاده:
یک مرد همیشه در هچل افتاده
در عشق تو بدجور گرفتار شدم
مثل مگسی که در عسل افتاده!
(جلیل صفربیگی)
گــر مــن ز می مغانه مـستم هستم
گر کافر و گبر و بت پرستم هستم
هر طایفه ای بمن گــمـانی دارد
من زان خودم چنان که هستم هستم.....
از طرف دوست خوبم joonevar
اونوقت اونی که دوسش نداری دوست داره ...
اونی که حسش میکنی حست نمیکنه و
اونی که حسش نمیکنی حست میکنه ...
اینجا یه چیزی اشتباهه نه؟؟؟
آره اشتباهه... شک نکن !!!
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به بی هنری
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند؟
به عذر نیمه شبی کوش و گریه سحری. . .
چه کسی میداند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی؟
چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟
پیله ات را بگشا،
تو به اندازه ی یک دنیایی ....